مردم عرب آتش افروزيهاى فروان داشتند هر يكى با شرائط مخصوص و در موارد بخصوص انجام ميگرفت و از نظر تعداد در هفت يا هشت مورد خلاصه ميگرديد:
1- نارالتحالف آتش افروزى جهت انجام مراسم پيمانها و سوگندها: اين مراسم در مواقعيكه قبائل عرب ميخواستند با يكديگر پيمان محكمى منعقد سازند جهت ابرام و استحكام و عدم مخالفت آن انجام ميگرفت و بر اين عمل به چشم عظمت مينگريستند اسلام قداست آتش را ملغى كرد و وفا بعهد را بجاى آن گذاشت.
2- نارالوسم آتش جهت داغ زدن به حيوانات: كه هر قبيله داغ مخصوص داشت و در بازار عكاظ همه قبايل باداغ مخصوص حيوانات خود را آورده شركت ميكردند و اسلام داغ زدن را تحريم كرد، رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود ان لايسمعها و لايضربها فى وجهها175 داغ نزنيد و به صورت حيوان نزنيد.
3- نارالغدر آتش افروزى جهت نفرت از عهدشكنان و مشخص نمودن آنان: اين آتش هنگام اداى مراسم حج در كوه ابوقبيس و قعيقعان دو كوه بزرگ مكه انجام ميگرفت اسلام آنرا لغو اعلان نموده و بجاى آن كيفرهاى معقول گذاشت.
4- تارالسلامة جهت سلامتى مسافر و تكريم او: اين آتش هنگام بازگشت مسافر افروخته ميشد، و عطريات و بخور در آن بكار ميبردند گفته ميشود اين سنت را نيز عرب از ايرانيان قديم و مردم يمن و بالاخره كسانى كه كه آتش را تقديس يا ستايش ميكردند آموختند و رسوم خاص خود را بر آن افزودند چنانكه هم اكنون نيز در ميان عوامها معمول است جهت سلامتى و تعظيم مهمانان و يا ورود مسافرى آتش در منقل كرده اسپند دود ميكنند، در اسلام اين سنت كه دنباله تقديس آتش است ملغى شده و مراسم استقبال و بدرقه و ضيافت وديد و بازديد و گفتن اذان و اقامه و تقديم هدايا و صدقات توصيه شد.
5- نارالطرد آتش افروزى جهت راندن و طرد نمودن يكى از اعضاى قبيله:
اين طرد در مراكز عمومى بهمه اعلان ميشد و از صدمات او بزرگان قبيله مصون ميشدند و ضمانت نداشتند و هنگام طرد در قفاى او آتش مىافروختند، اسلام اين سنت غير معقول را لغو نموده براى چنين جنايتكاران قانون بخصوص وضع كرده كه فاميل ضامن آن نيستند.
6- نارالفداء آتش افروزى جهت دادن فدا در مقابل آزادى اسيران:
ملوك حمير و غسان و قبائل زورمند ديگر پس از غلبه بر دشمن آنها را اسير ميگرفتند و قبائل مغلوب براى آزادى (فدا) آماده ميكردند و معمولاً براى مبادله شب را اختيار ميكردند تا در تاريكى شب مغلوبيتشان و قدرت دشمنان مستور بماند و از طرفى براى مشخص شدن اسيران و مواد فديه آتش افروختند176.
گاهى قبيله مقتول به خونخوارى برميخاست و اين وقتى بود كه اولياء مقتول قدرت انتقام داشتند و اما اگر اين قدرت را نداشتند كسان قبيله قاتل به نزد اولياء مقتول آمده تقاضاى عفو و قبول ديه مينمودند، و قبيله مقتول از طرفى قدرت انتقام نداشتند و از طرفى گرفتن ديه را عار بزرگ ميدانستند، لذا ميگفتند ما بايد از بتها يا خالق خود بدين ترتيب كسب تكليف كنيم تيرى به هوا خالى ميكنيم اگر نوك تير خون آلوده برگشت! دليل است به خونخواهى بايد انتقام بگيريم و اگر آلوده به خون نشد دستور صلح است و آنوقت صلح مىكنيم.
سپس تيرى بهوا مىافكندند بديهى است كه تير بدون آنكه خونى شود بازميگشت در اين حال اولياء مقتول بر حسب معمول دست به محاسن خود ميكشيدند و كنايه از مصالحه و علامت قبول ديه بود177.
نخست توجه باين امر ضرورى است كه در عرب جاهلى بر اثر جهل و نادانى و انحطاط اخلاق اندك بهانهاى به قتل و كشتار منتهى ميشد و برخى از اين جنگها گاهى تايكصد سال و بيشتر بطول ميانجاميد و چندين نسل بطور توارث به جنگ ادامه ميدادند.